گام ابتدایی در مدیریت هیجانات، آگاهی از آنها و شدت و ضعف ایشان در خود است.
 
چکیده:  خود آگاهی هیجانی  را می توان اینگونه تعریف نمود: توانایی آگاه بودن و فهم احساس خودشایستگی خودآگاهی هیجانی در تست EQ نشان می دهد فرد تا چه میزان احساسات خود را می شناسد و آنها را درک می کند و در ضمن تا چه میزان چرایی و موجبات پدید آمدنِ احساسات خود را نیز می داند. با ما همراه باشید تا در این مورد بیشتر بدانید.

تعداد کلمات 708 / تخمین زمان مطالعه 4 دقیقه
 

خودآگاهی هیجانی

 خودآگاهی هیجانی، توانایی شخص در شناخت دقیق هیجان های خود هنگام روی دادن آنها و درک شیوه های مناسب برای نشان دادن واکنش منطقی به افراد در وضعیت های گوناگون است.
بیشتر ما تنها با ویژگی های کلی و عمومی مان، مانند سن، جنس، نام خانوادگی، تحصیلات و وضعیت شغلی خویش آشناییم؛ حال آنکه از ویژگی های شخصیتی و رفتاری خود به اندازه کافی و مناسب آگاهی نداریم. از همین روی، برایمان دشوار است که بتوانیم ویژگی های اخلاقی و رفتاری خود را برای دیگران توصیف کنیم.

به طور کلی، در مهارت خودآگاهی هیجانی نکته های زیر را می آموزیم:

١. شناخت نقاط قوت و ضعف روانی: با شناخت نقاط قوت روانی، امکان تکیه بر آنها برای بهبود نقاط ضعف روانی فراهم می شود. از سویی، آگاهی از نقاط ضعف موجب می شود که فرد با استفاده از این آگاهی بتواند برآورد درستی از ضعف های خویش داشته باشد. درنتیجه با آگاهی کافی در پی رفع این مشکلات برآید. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا برای مثال دریابد: آیا هنگام خشم، خویشتن دار است یا نه؟ یا در وضعیت معمول زندگی، استرس دارد یا نه؟ در این دو مثال، خویشتن داری نقطه قوتی برای کنترل خشم است و استرس نقطه ضعفی است که به روابط اجتماعی ضربه می زند و شناخت و رفع آن به بهبود روابط کمک می کند.

۲. شناخت درست و دقیق احساسات: تا زمانی که فرد احساسات خود را به خوبی نشناسد، نمی تواند آنها را کنترل کند. خشونت و پرخاشگری از پیامدهای ناتوانی در شناخت و مهار احساسات نامطلوب اند. فردی که احساسات خود را به راحتی شناسایی می کند، واکنش سریع تر و درست تری در برخورد با مسائل دارد. برای مثال، اینکه فرد متوجه باشد اکنون اندوهگین است نه خشمگین، به او کمک می کند تا به جای رفتار نشئت گرفته از خشم، رفتاری متناسب با اندوه نشان دهد؛ اما زمانی که فرد با تأخیر و مشکل، احساسات خود را درک می کند، امکان اداره و کنترل این احساسات نیز در او با تأخیر همراه خواهد بود.

٣. آشنایی با نیازهای روحی و روانی: هرچه انسان ها بتوانند نیازهای واقعی خود را بهتر شناسایی کنند، گام های مؤثرتری در جهت ارضای آنها خواهند برداشت و سرانجام به آرامش روانی بالاتری دست خواهند یافت. برای مثال، شخصی که بتواند احساس نیاز به رابطه همدلانه را به موقع درک کند، می تواند در زمان لازم در پی فردی مطمئن برای تأمین نیاز به همدلی خود حرکت نماید و با یافتن چنین فردی، در رفع مشکلات خود گامی درست بردارد.

۴. ترسیم اهداف واقعی به جای اهداف تخیلی و کمال گرایانه: هرچه با ظرفیت های خود دقیق تر آشنا شویم، بی شک در هدف گذاری های زندگی واقع بینانه تر تصمیم خواهیم گرفت. داشتن اهداف واقعی، امکان دسترسی به آنها را ممکن تر می سازد و این موجب احساس کارآمدی در شخص می شود. هرچه اهداف زندگی تخیلی تر باشد، امکان ناکامی بالا می رود. تکرار این وضعیت، فرد را از داشتن نیروی اعتماد به نفس محروم می کند و او را به ورطه شکست های پیاپی و سرخوردگی در زندگی می اندازد.

5. ایجاد احساس ارزشمندی: خوداگاهی هیجانی با ایجاد احساس ارزشمندی در ما، کمک می کند به جای ارزش های کاذب در پی ارزش های واقعی باشیم و درنتیجه، از زندگی رضامندی کافی داشته باشیم. در زندگی، ارزش ها همانند اهداف زندگی، نوع رفتار و چگونگی روبه رو شدن با مسائل زندگی را برای ما معین می کنند. هرچه این ارزش ها واقعی تر و سالم تر باشند، همانند اهداف واقعی نقش مثبتی در بالا رفتن احساس کارآمدی در ما خواهند داشت. احساس کارآمدی زندگی را شیرین تر و امید به ادامه آن را پررنگ تر می کند.
 
منبع: کتاب «این هوش دست یافتنی (راهکارهای تقویت هوش هیجانی)»
نویسنده: علی صادقی سرشت

بیشتر بخوانید :
راهکارهای افزایش هوش هیجانی
مؤلفه‌‌های اصلی هوش هیجانی
هوش هیجانی و مدیریت
آشنایی با هوش هیجانی